ماه را به هیچکس نمی دهم

دلم گم کرده راهش را و چشمانم نگاهش را,شبیه آسمانی که شبی گم کرده ماهش را..

 

اجازه هست شاکی بشم؟

بگم دلم تنگه واست؟

بگم چرا نیستی دیگه؟

باز من شدم اون یار بد؟

اگه بخوام بازم بگم:دوست دارم...دوست دارم...؟

باز منو دعوا میکنی؟

بازم میگی برو بسه؟

دلت شده ازم خسته؟

اگه بگم همش تویی تو ذهن من

میبینمت من دم به دم..دلواپسم ..دلواپسم؟

بازم منو پس میزنی؟

تیشه به ریشم میزنی؟

اگه فقط یکم...

یکم بخوام نگات کنم

یکم بخوام این دلمو با دیدنت سیراب کنم

باز روتو بر می گردونی؟

من چی بخوام؟

من چی بگم؟

تا بد نشم تو چشمه تو؟

بازم بشم اون دختر شیرین عاشق ماله تو؟

اصلا بذار هیچی نگم من یار بد  من یار بد.

 

تاريخ پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:,سـاعت 22:14 نويسنده نیلوفر| |

 

حالا که من ندارم

شانه برای گریه...

حالا که غم گرفته

تمام جان من را......

حالا که عمر من چون شمع رو به باد است..

در اشک من سهیم باش

با من بریزان اشکت

من هم نفس ندارم...!

شاید دلم بخواهد

باشد کسی در آن شب

نالان به روی گورم

من یارو کس ندارم..!

در اشک من سهیم باش...

تاريخ جمعه 15 مهر 1390برچسب:,سـاعت 22:8 نويسنده نیلوفر| |

 

مداد نقاشی هایت را بر دار و بکش نقشی از کودکانه هایت...

چشمانت را ببندو آرزو کن...شاید بشود آنچه که در دل توست

شاید خدایی که نگاهش به توست بشنود صدای دلت را

چشمانت را ببندو آرزو کن!!

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

پ.ن:دله آدما مثله یه دفتر میمونه هر کسی که تو زندگیش باشه و اونو دوس داشته باشه صاحبه یه برگ از اون دفتره اما وقتی این علاقه دوست داشتن...از بین میره انگار اون برگ کنده میشه ولی همونجوری که می دونید اثر اون برگ تو دفتر موندنیه و هیچوقت نمیشه اونو از بین برد.هرکی که بیاد تو دلت چه خوب چه بد اگه رفتنی باشه خاطره هاش موندگارن.یه برگ از دفتر دلم کندم سعی میکنم بچسبونمش می خوام ببخشمش ولی.........سخته بخوای درست مثل اولش بشه.

 

تاريخ پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:,سـاعت 1:53 نويسنده نیلوفر| |

 

نمی دانم از چه بگویم

از کدامین لحظه های زندگیم

از شادی یا غم هایش؟!!

تمام زندگیم را باخته ام

اما....

نفسی دارم

می آیدو می رود

از خستگی چشمانم را می بندم

می روم در رویا

جای قشنگی است

آرزویی می کنم

خدایا بمانم در اینجا؟

و.........

حال دیگر آن نفس راهم ندارم.

- - - - - - - - - - - - - - - -

+سلام

وبلاگ منم بلاخره متولد شد نمی دونم چقدر عمر می کنه ولی دوس دارم تا زمانی که هستم و هستش وبلاگ خوبی باشه .فعلا

تاريخ دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:,سـاعت 1:39 نويسنده نیلوفر| |

ananazi&sajjad